خاطره ای زیبا در دومین روز از زمینی شدن احسان کوچولو ... صبح یک شنبه ساعت 11:35 سارا و نی نیش از بیمارستان مرخص شدن منو خاله ساناز هم گل خریدیم و به بابا امین زنگ زدیم اومد دنبالمون و رفتیم دنبال خاله سمیه ، و همگی اومدیم به دیدار شما فرشته کوچولو وقتی دیدمت ذوق زده شدم اخه خیلی ناز بودی و اروم خوابیده بودی مامان سارا هم کمی درد داشت ولی خوب بود ... از اونجایی که خاله سمیه فسنجون درست کرده بود سفره ناهارو پهن کردیم و ناهار خوردیم و رفتیم کنار نی نی خوشکله ، خاله ساناز کادوشو که دستبند و گردنبند وَان یکاد بود به نی نی کادو داد و دستبندو تو دست نی نی و گرد...